در کودکی پاکن هایی ز پاکی داشتیم،
یک تراش سرخ لاکی داشتیم،
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت،
دوشمان از حلقه هایش درد داشت،
گرمی دستانمان ازآه بود،
برگ دفترهایمان از کاه بود،
تا درون نیمکت جا میشدیم،
ما پُر از تصمیم کبری میشدیم،
باوجود سوز و سرمای شدید،
ریزعلی پیراهنش رامیدرید،
کاش میشد باز کوچک میشدیم، لااقل یک روز کودک میشدیم!!
پاییزتون مبارک!