نتیجهی اشتباه
روزی
روزگاری، پیرمردی با پسرش در دامنهی کوهی در نزدیکی روستایی زندگی
میکردند و با دوشیدن شیر گوسفندانشان و فروختن آن به مردم روستا روزگار
میگذارندند. اما پیرمرد هر بار که شیر میدوشید، مقداری آب در آن میریخت و
به مردم میفروخت و گرچه پسرش به او عارض میگشت، اما پدر کار خود را
میکرد.
سالها
گذشت و در یک شب پاییزی، طوفانی شدید آمد و باران زیادی باریدن گرفت و به
دنبال آن، سیل از دامنهی کوه سرازیر شد و خانه پیرمرد و پسرش را در هم
نوردید.
پیرمرد
هراسناک از خواب بیدار شد و فریاد کشید: «پسرم چی شده؟ این آب چیست که در
خانه آمده؟» و پسر در جواب گفت: «هیچی پدر، این همان آبی است که شما در شیر
مردم میکردید و اکنون به خانهمان سرازیر شده است!»
«دنیس ویتلی» میگوید:
اگر جلوی اشتباهاتتان را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت.