حسابدار حرفه ای

تبادل نظر دانشجویان ارشد دانشگاه امام رضا(علیه السلام)

حسابدار حرفه ای

تبادل نظر دانشجویان ارشد دانشگاه امام رضا(علیه السلام)

درد دل...

ما که ندیدیم بعضی ها که مدعی بودند اصلا اهل تقلب اند سرشون توی برگه دیگری بود، ما که ندیدیم از ما سئوال می پرسیدند و ما جواب می دادیم ولی خودشون جواب ندادند ما که ندیدیم وقتی که موقع امتحان و انتخاب واحد و حذف و اضافه می شد تلفن ما سوت می کشید و می شدیم جون و عزیز و... ولی بقیه وقتها ...بماند که چه ها دیدیم و چه ها شنیدیم و لب به سخن باز نکردیم ما که رفتیم ولی رسم زمونه بدجوری شده استادم می گفت برای کسی که برات تب میکنه جون بدی ارزش داره...دنیا دو روزه می گذره به سرعت برق و باد خوبی ها و بدی ها می مونن نه بخاطر درس نه بخاطر دنیای فانی از لطافت روحی خودت نگذرپاک باش، بزرگ شو، خدای بزرگ مالک همه هستی برات جبران می کنه، یک جاهایی دستت رو می گیره که احدی نیست، یک جاهایی بلندت می کنه که خودت هم نمی تونی تصور کنی. راست می گفتند با خدا باش پادشاه باش. ازت ممنونم پروردگارم بابت تمام لطف و عنایتت...یاعلی

خنده بازار(یزدانی)


با بابام رفتیم کولر درست کنیم…
گفت: اون سیم آبیه که لخته رو بگیر…
من هم گرفتم..گفتم خوب بعدش…
گفت: حالا اون مشکیه رو بگیر دستت…
من هم گرفتم دستم…
بعد گفت: عجیبه…
چی عجیبه بابا؟
گفت:آخه اینا یکی شون باید برق میداشت…
یه همچین خانواده ی گرمی داریم ما

تبریک تولد

جناب آقای محمد جواد...

                ورود شما را به دنیای پر از ظلم و بی عدالتی تبریک گفته و از شما خواستاریم جز یاری کنندگان و زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر عج الله تعالی باشید...

                                                     از طرف همکلاسیهای پدر شما

اطلاعیه 2

باتوجه به مقارن شدن تولد سرکار خانم بهشتی با ایام فاطمی این تولد به وعده ای دیگر موکول می شود و از همه دوستان عذر خواهیم.در اسرع وقت مکان و زمان جشن تولد ایشان اطلاع رسانی میشود...باتشکر

اطلاعیه

باسلام و احترام خدمت همکلاسیهای بزرگوار.امتحان سمینار 1 روز یکشنبه ساعت 13 برگزار می شود ضمنا با استاد غفوریان هماهنگی انجام شد و کلاس تصمیم گیری ساعت 13 تمام می شود و تمام بزرگوارانیکه از امتحان قبلی خود راضی و خرسندند نیازی به دادن امتحان مجدد ندارند.نمره برگه از 18 می باشد دنبال 20 نباشید...یاعلی

برگزاری کلاس spss

کلاس های spss به قوت خود باقیست و راس ساعت4 تا ساعت 8 روز دوشنبه برگزار می گردد.بنا به درخواست برخی دوستان از کلاسها می شود بصورت جلسه ای استفاده کرد...باتشکر

اردو...

معاونت فرهنگی  دانشگاه امام رضا علیه السلام با همکاری اداره اوقاف وامورخیریه نیشابور برگزار می کند:
اردوی یک روزه نیشابور ویژه تمامی دانشجویان 

هزینه ثبت نام برای هر نفر 5000 تومان
تاریخ اعزام خواهران: جمعه 8 /12 /93
جهت کسب اطلاعات بیشتر  و ثبت نام تا چهارشنبه 29 /11/ 93 
 به دفتر فوق برنامه اسرار مراجعه بفرمائید.

تلنگر...

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم.ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود.اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.می دونستیم بچه دار نمی شیم.
ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست.اولاش نمی خواستیم بدونیم.با خودمون می گفتیم.عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه.بچه می خوایم چی کار؟.در واقع خودمونو گول می زدیم.هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم.تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت.اگه مشکل از من باشه .تو چی کار می کنی؟.فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم.خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم.
علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.گفتم:تو چی؟ گفت:من؟
گفتم:آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می کنی؟برگشت…زل زد به چشام…گفت: تو به عشق من شک داری؟.فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.با لبخندی که رو صورتم نمایان شدخیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه.گفت:موافقم…فردا می ریم.و رفتیم… نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.اگه واقعا عیب از من بود چی؟.سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم.طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه.هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم.بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره.یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید.
اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید.با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیست.بالاخره اون روز رسید.علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم.دستام مثل بید می لرزید.داخل ازمایشگاه شدم.علی که اومد خسته بود.اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه.اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود.یا از خوشحالی.روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود.بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری می کنی…؟اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟.من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری.گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… پس چی شد؟گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان می بینم نمی تونم… نمی کشم.نخواستم بحثو ادامه بدم… پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم.اتاقو انتخاب کردم.من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم… تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم.یا زن بگیرم… نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم… بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم.دلم شکست… نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم.حالا به همه چی پا زده.دیگه طاقت نیاوردملباسامو پوشیدمو ساکمم بستم.برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود.درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم.
احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون.توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام.امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی.چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم.می دونی که می تونم.دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم.وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه.باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم.اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه.توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز!

تبریک

دوست دیرینه و مهربان   سرکار خانم کریمی


موفقیت جنابعالی را در دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد و کسب نمره عالی را تبریک و برای شما سربلندی و موفقیت را آرزومندم...